--[66]--
* مقدمه
اين مجموعه، با هدفِ آشنا كردنِ زائران گراميِ عمره مفرده، با نكات آموزنده تاريخي شكل مي گيرد، تا در جلساتي كه توسط روحانيان ارجمند براي آموزش زائران تشكيل مي شود، مطرح شود و مورد استفاده همگان قرار گيرد.
روشن است كه زائران و مخاطبان ما در عمره مفرده، انگيزه بيشتري براي الگوپذيري از قهرمانان صدر اسلام دارند و به خاطر توفيق زيارت مدينه منوره و مكه مكرّمه و انجام عمره مفرده ، خود را وامدار رسول خدا و حضرت زهرا و ائمه معصوم(عليهم السلام)مي دانند . بنابراين، زمينه رشد و تعالي معنوي در زائران عمره به خوبي فراهم است و تنها هنر روحانيون تلاشگر، اين سنگربانان به حقّ جبهه نور است كه مي تواند بهره وافري را از اين سفر معنوي نصيب مخاطبان كند و آنان را نه تنها در اين سفر، كه در طول زندگي هدف دار و با ايمان سازد .
از آن جا كه بيشترين مخاطبان ما جوان هستند، برآن شديم
--[67]--
تا مطالب و سوژه هاي تاريخي مناسب با آنان، از اماكن مقدس مدينه منّوره و مكّه مكرمه ـ كه در طول سفر عمره مورد زيارت و بازديد قرار مي گيرد ـ تهيه كنيم و با ذكر مصادر و منابع، در اختيار روحانيان محترم قرار دهيم تا به ياري پروردگار، نقش خود را در انجام گوشه اي از رسالت مهم و خطيرِ تبليغ ، ايفا نمايند .
بديهي است، از كارهاي نيك و ارزشمند براي انسان، به ويژه براي جوانان، نگرش كاربردي به تاريخ است، تا آگاهي هاي توأم با هدف را دريابند و پند گيرند و هدفمند در مسير پر فراز و نشيب زندگي گام بردارند.
* تاريخ چيست؟
براي تعريف و شناخت واژه تاريخ ، ناگزيريم نگاهي به آثار دانشمندان علم لغت بيندازيم و ببينيم كه آنان، چه تعريفي در اين باره دارند. آنان تاريخ را اين گونه تعريف كرده اند :
تاريخ، شرح وقايع و سرگذشت پيشينيان است .
بنابراين، بايد غرض و هدف از مطالعه و آگاهي از تاريخ را نيز فهميد كه: آيا آگاهي هاي تاريخي، تنها براي اطلاع يافتن از وقايع است ، يا در قرائت تاريخ هدف ديگري نيز وجود دارد؟
به نظر مي رسد، اگر بگوييم در آشنايي و مطالعه تاريخ، مي توان دو نحوه قرائت را دنبال كرد:
الف ـ كسب اطلاع و آگاهي
ب ـ پند آموزي و هدف يابي
--[68]--
قرائت دوم به حقيقت و واقع نزديك تر است ; يعني قرائت اول كسب اطلاع و آگاهي ، ويژه تاريخ نگاران است و معلمان و دانشجويان رشته تاريخ و ... كه هدف اين گروه از قرائت تاريخ، خودِ تاريخ است . در حالي كه در قرائت دوم پند آموزي و هدف يابي ، تاريخ داراي يك پويايي و سازندگي با ارزش است و به عنوان يك علم هدف دار مطرح مي گردد .
در قرآن كريم، آياتي وجود دارد كه با قرائت دوم (پندآموزي و هدف يابي) موافق است :
1 ـ } نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ...{. ما بهترين سرگذشت را بر تو بازگو مي كنيم . 2 ـ } لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لاُِوْلِي الاَْلْبَابِ مَا كَانَ حَدِيثاً يُفْتَري...{. حقيقتاً در سرگذشت آنان درس عبرتي براي صاحبان انديشه است، اينها داستان دروغين نيست .
قرآن كريم پس از آن كه نحوه ورود فرعون و پيروانش به آتش دوزخ را بيان مي كند ، مي فرمايد :
3 ـ } ذَلِكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْقُرَي نَقُصُّهُ عَلَيْكَ مِنْهَا قَائِمٌ وَحَصِيدٌ...{. اين از اخبار آبادي ها و شهرهاست كه ما بر تو باز مي گوييم ، بعضي از آنها هنوز پابرجا هستند و بعضي ديگر درو شده اند و از ميان رفته اند .
1. يوسف : 3
2. يوسف : 111
3. هود : 100
--[69]--
* گذري بر تاريخ حرمين شريفين با توجّه به قرائت دوم
در نخستين بخش، به اماكن تاريخي مدينه منوّره و در بخش بعد به زيارت مكه مكرمه مي پردازيم.
گفتني است، مطالب اين مجموعه ، دنباله مطالب تاريخي آزموده هاـ 1379 است .
* اُحـد
جنگ احد عرصه بروز جوانمردي ها و فداكاري هاست. در اين رزمگاه همايشي بس گران و امتحاني سخت و توان فرسا براي مسلمانان صدر اسلام فراهم گرديد تا خود را بيازمايند و پايمردي و استقامت خود را در عرصه عمل ارزيابي كنند .
اين جنگ در روز شنبه 15 شوال سال سوم هجرت رخ داد و تعداد 70 نفر از مسلمانان در آن به شهادت رسيدند .
چند تن از شهداي اُحد به دست سپاه شرك مُثله شدند. در اين ميان، حضرت حمزه(عليه السلام) نيز به دست هند جگرخوار، همسر ابوسفيان به طور فجيعي مثله شد .
* جواني كه غسيل الملائكه شد
يكي از رزمندگان مسلمان كه در جنگ احد به شهادت رسيد، تازه دامادي است مؤمن، به نام حنظلة بن ابي عامر . او در روز جمعه عروسي كرد و در روز شنبه مجالي براي غسل كردن نيافت و به منظور اجراي دستور پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله)
1. بحارالانوار، طبع بيروت، ج 20، ص 18.
--[70]--
بي درنگ به احد شتافت و به شهادت رسيد . پيامبر(صلي الله عليه وآله)فرمودند : فرشتگان را مشاهده كردم كه در ميان زمين و آسمان، مشغول غسل دادن او بودند. و اين چنين حنظله به غسيل الملائكه نامور شد.
حنظله با اين كه از ضرورت حضور در محل جنگ، آن هم دو روز پيش از آغاز جنگ آگاه بود، اما از پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) اجازه خواست براي انجام عروسي در مدينه بماند و آن حضرت، طبق آيه شريفه :
} إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا كَانُوا مَعَهُ عَلَي أَمْر جَامِع لَمْ يَذْهَبُوا حَتَّي يَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَرَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللهَ إِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ{
به وي اجازه داد تا در مراسم عروسي خودش حاضر شود .
او شب زفاف را سپري كرد، اما صبحگاه فرصتي براي انجام غسل جنابت نيافت و هنگامي كه مي خواست از خانه خارج شود، همسرش كه دختر عبدالله بن اُبَيّ بن سلول بود گفت : اي حنظله ، اندكي درنگ كن، حنظله ايستاد و همسر چهار نفر از انصار را به عنوان گواه حاضر كرد و گفت : شما شاهد باشيد در شبي كه گذشت، حنظله با من آميزش كرد.
1. بحارالأنوار،ج 20، ص 47، تاريخ طبري،ج 2، ص 522
2. نور : 62
3. تفسير صافي، ص 383، جلد رحلي.
--[71]--
هدف همسر حنظله از اين كار آن بود كه اگر از وي صاحب فرزندي شد، كسي نتواند به دنبالش حرفي نامربوط بزند !
چندي بعد از همسر حنظله پرسيدند: به چه منظور گواهان را حاضر كردي ؟ پاسخ داد : در شب عروسي مان در خواب ديدم كه درهاي آسمان گشوده شد و حنظله بالا رفت و سپس درهاي آسمان بسته شد ، دانستم كه او فردا شهيد مي شود ، از اين رو از حضور گواهان استفاده كردم تا اگر از حنظله صاحب فرزندي شدم، مورد تهمت قرار نگيرم .
حنظله پس ازتأييد كلام همسر درحضور گواهان، به سوي احد شتافت. جنگ آغاز شده بود . يكباره نظرش به پيشواي كفر و كافران، يعني ابوسفيان افتاد . به اونزديك شد وبا شمشير ضربه اي به اسبش زد. اسب اوبه زمين افتاد وابوسفيان سرنگون شد وفرياد زد:
وَ صاحَ يا مَعْشَرَ قُرَيش أَنَا اَبُوسُفْيان وَ هذا حَنْظَلَةُ يُرِيدُ قَتْلي .
قريش را به ياري طلبيد و پا به فرار گذاشت و حنظله در پي او روان شد تا ضربه اي بر پيكرش وارد سازد. ناگاه كافري با نيزه ضربه اي هولناك به حنظله زد . حنظله آن شخص مشرك را تعقيب كرد و با ضربه شمشير به هلاكتش رساند، اما با جراحتي كه برداشته بود، رمقي در تن نداشت و ميان پيكر پاك حضرت حمزه(عليه السلام) و عمرو بن جموح و عبدالله بن حزام و
--[72]--
گروهي از انصار به زمين افتاد و به لقاي پروردگار شتافت.
همسر حنظله پس از پشت سرگذاشتن ماه هاي حمل، فرزند پسر به دنيا آورد و نام او را عبدالله گذاشت. عبدالله بن حنظله نيز چونان پدرش راه زيباي شهادت را پيمود و در دهه هفتم قرن اول هجري، در واقعه خونين حرّه، در شهر مدينه منوّره شربت شهادت نوشيد.
* شهادت كار عاشقان است
يكي ديگر از شهداي جنگ احد، كه به نيكي لياقت و قابليت احراز مقام والاي شهادت را به خود اختصاص داد، عمرو بن جموح است. او چهار فرزند خود را روانه جهاد در راه خدا كرد، اما خودش چون از ناحيه چشم مشكل داشت، خانواده اش گفتند: بايد در خانه بماني; زيرا معذوري و نمي تواني در جنگ شركت كني، حضور پسرانت براي تو كافي است .
عمرو بن جموح گفت : عجب ! آنان به بهشت روند و من اين جا بنشينم ؟! هرگز ! همسر او كه هند نام داشت و دختر عمرو بن حزام بود ، مي گويد: هنگامي كه همسرم عمرو از خانه خارج مي شد تا خود را به صحنه نبرد برساند ، متوجه شدم چيزي زير لب زمزمه مي كند. گويا چنين مي گفت :
أَللّهُمَّ لاتَرُدَّني اِلي أَهْلِي . بار الها ! مرا به خانواده ام باز مگردان.
1. بحار الأنوار، ج 20، صص 57 و 58
--[73]--
او از خانه بيرون رفت ولي باز هم تعدادي از خويشانش او را از شركت در جهاد منع كردند ، ليكن او گوش نداد تا به خدمت رسول خدا(صلي الله عليه وآله) رسيد و عرض كرد : اي پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله)، قوم من تصميم دارند مرا از جنگ در كنار تو منع كنند. من اميد و درخواست آن دارم تا با همين چشم ناقص وارد بهشت شوم و بهشت را در نوردم.
پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) در جواب او فرمودند : اي عمرو ! خدا تو را از شركت در جهاد معذور كرده است. جهاد بر تو واجب نيست.
عمرو به قدري اصرار ورزيد تاپيامبر(صلي الله عليه وآله) به خويشان و فرزندانش فرمودند : او را از شركت در جهاد منع نكنيد. شايد خداي تعالي شهادت را نصيب او كند. از اين پس كسي مانع كار او نشد. تا سرانجام در جنگ احد به شهادت رسيد.
پس ازشهادت عمرو ، همسرش پيكراو و يكي از فرزندانش و نيز پيكر عبدالله بن حزام، برادرش را بر روي شتري قرار داد تا به سوي مدينه حمل كند. همين كه خواست از منطقه احد خارج شود و به سوي مدينه رود، شتر از حركت باز ايستاد ، ولي وقتي شتر را به سوي احد برگرداند، شتر به سرعت به طرف احد حركت كرد . هند از اين واقعه متعجب و شگفت زده شد ! چگونه است كه شتر به جانب مدينه نمي رود ولي با سرعت به سوي احد باز مي گردد ؟!
ناگزير به طرف اُحد و به محضر رسول خدا(صلي الله عليه وآله) آمد و آن حضرت را در جريان اين رويداد عجيب قرار داد .
--[74]--
حضرت فرمودند : شتر مأمور است و پرسيد آيا عمرو بن جموح هنگام آمدن به اُحد چيزي گفت؟
همسر عمروبن جموح پاسخ داد : آري، هنگام خروج از خانه رو به قبله ايستاد و گفت:
أَللّهُمَّ لاتَرُدَّني اِلي أَهْلي وَارْزُقْنِي الشَّهادَةَ . خداوندا ! مرا به سوي خانواده ام باز مگردان و شهادت را نصيبم فرما !
در اين دو واقعه تاريخي، سوژه هاي تبليغي و نيز نكات آموزنده اي وجود دارد كه ضروري است براي زائران توضيح داده شود. اينك به مواردي از آنها اشاره مي شود :
* روحيه اطاعت وپيروي ازدستورات پيامبر(صلي الله عليه وآله)در جوانان.
* فداكاري و ايثار و شهادت طلبي .
* معرفت عميق و عظمت روح زنان صدر اسلام كه پيكر خونين همسر، فرزند و برادر خود را با شهامت تمام تحويل مي گيرد، تا خود پيكر پاك آنان را به مدينه انتقال دهد.
* پدر شهيد، از كنار فرزندان شهيدش مي گذرد و مي كوشد كه خود نيز بهره اي از فيض شهادت ببرد.
* همسر شهيد، فرزند شهيد را به گونه اي تربيت مي كند كه چونان پدرش ايثارگر و شهادت طلب مي شود.
* شناخت راه و هدفدار بودن و گم نكردن هدف.
1. سفينة البحار، ج 1، ص 259، چاپ قديمي افست.
--[75]--
* مسجد ذو قبلتين
روز دوشنبه، پانزدهم ماه رجب، سال دوّم هجرت، پيامبر(صلي الله عليه وآله)به همراه تني چند از اصحاب، به منظور تسليت گويي به اُمّ بُشر ، مادري كه فرزندش را از دست داده بود، در ميان قبيله بني سلمه حضور مي يابد.
خانه هاي اين قبيله در قسمت شمال غربي شهر مدينه قرار دارد. اين افتخار نصيب اُمّ بُشر مي شود كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) با همراهانش در منزل آن زن به نماز مي ايستد. قبله مسلمانان در آن زمان، بيت المقدس بود وپيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) اززمان بعثت، به مدت پانزده سال (سيزده سال در مكّه مكرّمه و حدود دو سال در مدينه منوّره) به سوي بيت المقدس نماز مي گزاردند . يهوديان مدينه و اطراف آن به پيامبر و مسلمانان طعنه مي زدند و مي گفتند: دين شما دين كاملي نيست; زيرا قبله شما همان قبله ما يهوديان است !
پيامبر(صلي الله عليه وآله) از گفته آنان آزرده خاطر شد و همواره منتظر امر و دستور الهي بود تا به گونه اي از طعنه هاي يهوديان رهايي يابد و اسلام، اين دين ابدي و جاودان از يك قبله مستقل برخوردار شود.
آري، پانزدهم ماه رجب سال دوم هجرت، پايان انتظار چندين ساله بود; هنگامي كه رسول الله(صلي الله عليه وآله) و همراهانش در خانه اُمّ بُشر مشغول خواندن نماز ظهر بودند، جبرئيل(عليه السلام)
1. بحارالأنوار، ج81، ص63
2. مستدرك الوسائل، ج3، ص184
--[76]--
بر ايشان نازل شد و خبر جا به جايي قبله را براي آن حضرت آورد:
} قَدْ نَرَي تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّمَاءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ...{ نگريستن تو را به اطراف آسمان مشاهده مي كنيم ، تو را به جانب قبله اي كه مي پسندي مي گردانيم ; پس روي به سوي مسجد الحرام كن ....
پيامبر بي درنگ روي به سمت جنوب برگرداند و نماز گزاران نيز، كه تعدادي اندك بودند، دور زدند تا همچنان پشت سر آن حضرت قرار گيرند.
خبر اين رويداد مهم، در سراسر مدينه و اطراف آن، به سرعت پخش شد و مسلمانان از آن پس، به سوي قبله جديد ـ مسجد الحرام ـ نماز گزاردند.
بي ترديد اين رويداد براي قبيله بني سلمه، يك افتخار تلقّي شد، لذا تعدادي از مردان اين قبيله تصميم گرفتند تا خانه اُمّ بُشر را از وي بخرند و به پاس بزرگداشت اين رويداد مهم، مسجدي به نام مسجد ذو قبلتين بنا كنند.
اُمّ بُشر وقتي از تصميم آنان آگاهي يافت، گفت: من خانه ام را نمي فروشم و آن را هديه مي كنم تا شما در محل آن مسجد بسازيد.
بدين سان مردم قبيله بني سلمه، مسجد ذو قبلتين را بنا كردند. پس از گذشت قرن ها ازاين رويدادِ تاريخي وتجديد
1. بقره : 134
2. أخبار مدينة الرسول 9 ، ابن نجّار، ص115
--[77]--
بناي متعدد، هم اكنون مسجد ذو قبلتين با دو گنبد، دو مناره بسيار زيبا وبا دو جايگاه ويژه (محرابي زيبابه سوي مسجدالحرام و جايگاه محراب سابق به طرف بيت المقدس) چشمان بينندگان را به خود خيره مي كند و خاطره عطرآگين صدراسلام را در ذهن بازديد كنندگان زنده مي سازد.
* مسجد ضرار
} وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِرَاراً وَكُفْراً وَتَفْرِيقاً بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ وَإِرْصَاداً لِمَنْ حَارَبَ اللهَ وَرَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَلَيَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنَا إِلاَّ الْحُسْنَي وَاللهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ * لاَ تَقُمْ فِيهِ أَبَداً...{. و گروهي ديگر از منافقين كساني هستند كه مسجدي ساختند براي زيان رساندن ( به مسلمانان ) و ( تقويت ) كفر و تفرقه افكني ميان مؤمنان ، و كمينگاه براي كسي كه از قبل محارب با خدا و رسولش بوده است ( يعني ابوعامر راهب ) ، آنها سوگند ياد مي كنند كه جز نيكي نظري نداشته ايم امّا خداوند گواه است كه دروغ مي گويند . هرگز در آن مسجد نماز اقامه نكن ....
پس از آن كه مسجد قبا رونق يافت، گروهي از منافقان، حسودانه تصميم گرفتند مسجدي بنا كنند و تحت پوشش ساختن مسجد، به كارهاي منافقانه خود ادامه دهند و به عبارت ديگر، مسجد خانه تيمي آنان بشود !
آنان مسجد ضرار را در كنار مسجد قبا بنا كردند و پس از
1. گفتني است كه در سال 1380 وهابيون جايگاه محراب پيشين را محو كرده، در جاي آن دري قرار دادند.
2. توبه : 107 و 108
--[78]--
پايان يافتن ساخت آن، خطاب به پيامبر(صلي الله عليه وآله) گفتند: به مسجد ما بيا و در آن جا نماز بگزار . پيامبر گفت: من آماده سفرم !
هنگامي كه حضرت از تبوك بازگشت، آيه مزبور نازل شد كه هرگز در آن مسجد نماز اقامه نكن و ايشان به منافقين پاسخ منفي دادند. ابوعامر راهب ـ كه پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) او را ابوعامر فاسق نام نهاد ـ وقتي وضع را چنين ديد، به منافقين گفت: شما مسجد را بنا كنيد، من نزد قيصر روم مي روم و به مدينه لشكركشي مي كنم تا محمّد و اصحابش را بيرون كنيم.
پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) دو تن از ياران خويش را مأمور كرد تا مسجد را خراب كنند و به آنان گفت: برويد و اين مسجد را منهدم كنيد و بسوزانيد ، اهل اين مسجد از ستمكارانند. آن دو، مسجد را منهدم كردند وسوزاندند. پس از آن، مردم به دستور رسول خدا(صلي الله عليه وآله)زمين مسجد ضرار را به محل زباله تبديل كردند. نقل شده كه بعدها از مكان آن مسجد دود مشاهده شده است.
* ابوعامر راهب را بهتر بشناسيم
ابو عامر، عمرو بن صيفي بن مالك بن نعمان، از بزرگان و اشراف قبيله خزرج بوده است. هنگامي كه پيامبر(صلي الله عليه وآله) از مكّه به مدينه هجرت كرد، او به سوي مكّه رهسپار شد تا از رسول خدا دور باشد، ليكن در سال سوّم هجرت به منظور جنگ با
1. تفسير صافي، ملا محسن فيض كاشاني، ص240، چاپ رحلي.
2. بحارالأنوار، ج20، ص57
3. سمهودي، خلاصة الوفا، باب پنجم ، آخر فصل دوّم.
--[79]--
آن حضرت، به همراه 50 غلام اوسيِ خود، به احد آمد. ابو عامر در زمان جاهليت به ابو عامر راهب مشهور بود; زيرا مهارت بسياري در تورات و انجيل داشت و قبل از طلوع اسلام، مردم مدينه را با صفات پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) كه در تورات و انجيل آمده بود، آشنا مي ساخت، ليكن هنگامي كه رسول الله به مدينه آمد، حسادت ابوعامر باعث بيچارگي او شد. او در مخالفت اسلام و پيامبر باندهاي نفاق تشكيل داد و از هيچ تلاشي در ضربه زدن به اسلام كوتاهي نكرد، تا اين كه پس از فتح مكّه، به روم گريخت و در آن جا نصراني شد، ليكن منافقين مدينه همچنان منتظر او بودند. ابوعامر سرانجام در منطقه قِنِّسرين شام، در تنهايي و دور از خانواده هلاك گرديد.
گفتني است اين ابوعامر، همان پدر حنظله غسيل الملائكه است! كه پدر در جنگ احد در صف كفار و فرزند هم در جنگ احد، در صف مسلمانان جنگيدند; آن به هلاكت رسيد و اين شربت شهادت نوشيد و عظمت و سربلندي از آنِ فرزند شد و كلام خدا: } يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ و...{ بار ديگر تحقق يافت و ابوعامر گرچه پدر شهيدي عزيز بود، اما راه مخالفت با رسول خدا(صلي الله عليه وآله) پيمود و پيروي از هواي نفس و شيطان را برگزيد و محروم از فضيلت گرديد.
1. تفسير صافي، حاشيه صفحه 240 ; بحارالأنوار، ج20، ص57
--[80]--
* مكّه مكرّمه
} رَبِّ اجْعَلْ هَذَاالْبَلَدَ آمِناً وَاجْنُبْنِي وَبَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الاَْصْنَامَ{
* هاجر مادر اسماعيل
حضرت هاجر، مادر اسماعيل(عليه السلام)، اين زن صبور و با فضيلت، پيش تر كنيز پادشاهي بود. پادشاه روزي ساره همسر ابراهيم(عليه السلام) را ديد و وقيحانه دست به سويش دراز كرد. حضرت ابراهيم پادشاه را نفرين نمود و بلافاصله دست پادشاه فلج شد و از كار افتاد! اين جا بود كه پادشاه فهميد خطاي بزرگي مرتكب شده است، لذا از تصميم خود برگشت و به عنوان پشيماني از گذشته، كنيزش هاجر را به ساره هديه كرد.
پس از چندي، حضرت ابراهيم هاجر را از ساره خريداري كرد و هاجر پس از به دنيا آوردن اسماعيل آزاد شد.
ساره ـ كه اخلاق تند و خوي ناسازگاري داشت و يكي از برجستگي هاي شخصيتي حضرت ابراهيم(عليه السلام) صبر بر سوء خلق ساره بود ـ بار ديگر ناسازگاري با ابراهيم را آغاز كرد. پس از آن بود كه ابراهيم به امر خداي تعالي هاجر ـ همسر دوّم ـ خود را با پسرش به سوي مكّه مكرّمه آورد.
هاجر شخصيتي است كه در موارد متعددي با امتحان الهي مواجه شد و از تمامي آن امتحانات، سربلند و پيروز به درآمد.
1. ابراهيم : 35
2. سفينة البحار، ج2، ص698
3. سفينه البحار، ج1، ص75
--[81]--
او دوران تلخ كنيزي را پشت سر گذاشت. آن گاه كه همسرش حضرت ابراهيم از طرف خداي تعالي مأمور شد او و فرزندش اسماعيل را به سوي بيت الله الحرام كوچ دهد، بي هيچ اعتراضي پذيرفت و در بيابان خشك و سوزان و بي آب و علف مكّه، در كنار كوه هاي بي رزق و روزي مكّه مسكن گزيد.
او در اين امتحان نيز موفق و پيروز شد.
هنگامي كه ابراهيم، هاجر و اسماعيل را ترك مي كرد، هاجر به او گفت: ما را به چه كسي مي سپاري؟ ابراهيم(عليه السلام)گفت: شما را به صاحب اين بنا مي سپارم.
حضرت ابراهيم به سوي فلسطين رهسپار گرديد. ذخيره آب هاجر تمام شد. در آن نزديكي ها آبي نبود تا تشنگي خود و كودكش را برطرف كند. براي يافتن آب از كوه صفا به مروه و از مروه به صفا دويد. خداوند تلاش هاي فراوان اين مادر را براي به دست آوردن آب پاسخ داد و سرانجام، به معجزه الهي، آب زمزم از آن سرزمين آب نديده، پديدار گشت تا بسان يك معجزه جاودان در طيّ قرون متمادي باقي بماند و هم اكنون نيز سخاوتمندانه آب آشاميدني زوّار بيت الله الحرام و مسجد نبوي شريف را تأمين مي كند.
وقتي ابراهيم مأموريت يافت كه عزيز دلش، اسماعيل را قرباني كند، نقش مثبت و صبر زيباي حضرت هاجر بار ديگر تجلّي يافت. او در مقابل وسوسه هاي شيطان استوار ايستاد و هرگز تسليم نشد و به قرباني شدن
--[82]--
فرزند دلبندش رضايت داد و بدين ترتيب، حماسه بزرگ تاريخ را آفريد!
قبر هاجر و اسماعيل، در كنار كعبه، در حجر اسماعيل و زير ناودان طلاست و اين شايد بدان جهت است كه طواف كنندگانِ كعبه، همواره حماسه بي نظير او را از ياد نبرند و بدانند كه ايثارگري و مقاومت و اطاعت دستورهاي خداوند، هرگز به يك برهه از زمان اختصاص ندارد.
* سميّه اوّلين بانوي شهيد
تاريخ اسلام حماسه سازان ارجمند و با فضيلتي را در قلب خود جاي داده است. از آن رهگذر كه دين اسلام، از روزهاي نخستينِ بعثت، مورد هجوم مشركان و باطل انديشان بود، ضرورت به صحنه آمدن حماسه آفرينان به وضوح احساس مي شد.
آري، ريگ هاي داغ و تفتيده مكّه، پوست و گوشت سوخته تازه مسلماناني را كه در زير شكنجه اَحَد، اَحَد مي گفتند به خاطر دارد .
عمار ياسر، كه هم شهيد است و هم فرزند شهيد، آن هم نه فرزند يك شهيد كه پدر و مادرش، هر دو در زير فجيع ترين و شرم آورترين شكنجه ها، تنها به جرم مسلمان شدن، به شهادت رسيدند و بدين گونه او و پدر و مادرش خانواده اي
--[83]--
نمونه تشكيل دادند.
سميّه شهادت دردناك همسر مظلومش ياسر را با چشمان ناظر بود. او مي ديد كه ياسر را آن قدر تازيانه زدند تا جان داد و آن گاه نوبت به خودش رسيد. سميّه با مقاومت و بردباري از عهده آزمايش بزرگ الهي سرفراز بيرون آمد و عنوان زيباي اوّلين زن شهيد در اسلام براي او رقم خورد.
مشركين، پس از شهادت ياسر، به سراغ سميّه آمدند. آنان نخست سميّه را تهديد كردند كه اگر از اسلام برنگردد و بت پرست نشود، هر يك از پاهايش را به يك شتر خواهند بست و آن دو شتر را در دو جهت مخالف خواهند راند تا او دو شقّه شود! امّا سميّه شجاع تر از آن بود كه با تهديدهاي مشركان مكّه هراسي به خود راه دهد.
آري، زنان مسلمان صدر اسلام، در استواري و شهامت، صحنه هاي برجسته اي را به نمايش گذاشتند. بي ترديد اسوه هايي چون سميّه، خديجه، فاطمه، زينب و ... براي رهبري و هدايت تمامي زنان جهان كافي اند.
سميّه بنت حباط، مادر عمّار، كسي است كه براي جلب رضايت خداوند شكنجه هاي سخت را پذيرفت و اوّلين شهيد زن در اسلام گرديد و دشمن خدا، ابوجهلِ ملعون وي را به شهادت رساند.
1. پيامبرخدا(صلي الله عليه وآله) درباره عمار ياسر چنين پيشگويي فرموده است: ...تَقْتُلُكَ الْفِئَةُ الْباغِيَةُ يعني: گروه سركش و فسادگستر تو را به شهادت مي رسانند.
معاويه در جنگ صفين عمار را شهيد كرد و همين دليل محكمي شد تا لشكريان حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام) حقانيت جبهه خود را باور كنند. و اين گونه پيشگويي پيامبرخدا(صلي الله عليه وآله) محقق گرديد.
--[84]--
مورّخان نوشته اند كه يك پاي او را به شتري و پاي ديگرش را به شتري ديگر بستند و آن دو را، در دو سوي مخالف به حركت در آوردند ! آن زن با ايمان دردناك ترين آزار و شكنجه را به جان خريد و سرانجام با شمشير دو نيمش كردند.
قالَ عَمَّارُ لِلنَّبيِّ(صلي الله عليه وآله) : يا رَسُولَ اللّهِ ! بَلَغَ الْعَذابُ مِنْ اُمّي كُلَّ مَبْلَغ . فَقالَ(صلي الله عليه وآله) : صَبْراً يا أَبَا اليَقْظانِ. أَلّلهُمَّ لا تُعَذِّبْ أَحَدَاً مِنْ آلِ ياسِر .
سميّه در سايه شكيبايي، لياقت شهادت را يافت; آن سان كه همسر شهيدي چون ياسر شد.
سميّه بانوي نمونه اي بود كه درس استقامت، فداكاري، تحمّل قهرمانانه دردها و رنج ها و تلاش پيگير براي به انزوا كشاندن دشمنان را به زنان عصرها و قرن ها آموخت.
سلام خدا بر روح پاكش و نيز شوهر و فرزندانش باد !
* اُم المؤمنين خديجه
حضرت خديجه(عليها السلام) در خانواده اي اصيل و شرافتمند، در مكّه مكرّمه به دنيا آمد. پدرش خويلد بن اسد بن عبدالعزّي بن قصيّ بن كلاب بن مرّة بن كعب بن لوي بن غالب، و مادرش فاطمه بنت زائدة بن الأصم بن فهر بن لوي بن غالب است. هر دو از طايفه قريش و در لوي مشترك و از يك ريشه هستند.
خديجه(عليها السلام) در زمان جاهليت به: سَيِّدَةُ نِساءِ قُرَيْش، سَيِّدَةُ قُرَيْش، أَلطّاهِرَة خوانده مي شد.
1. سفينة البحار، ج1، ص665
--[85]--
* سن خديجه هنگام ازدواج با پيامبر(صلي الله عليه وآله)
پاسخ صحيح به اين مطلب، كمي مشكل است و نياز به دقت و تأمل بيشتر دارد. همه مصادر تاريخي و روايات در رابطه با سنّ حضرت خديجه در زمان ازدواج با رسول خدا(صلي الله عليه وآله) داراي اختلاف است. كتب روايي و تاريخي، سنّ خديجه را در زمان ازدواج 25، 28، 30، 40، 45 و 46 سال نوشته اند.
عَنْ ابْنِ عَبّاس: كانَتْ خَدِيجَةُ يَوْمَ تَزَوَّجَها رَسُولُ اللهِ(صلي الله عليه وآله) اِبْنَةَ ثَمان وَ عِشْرِينَ سَنَةً .
و در مستدرك حاكم از ابن اسحاق نقل شده كه حضرت خديجه(عليها السلام) در سن 28 سالگي با پيامبر(صلي الله عليه وآله) ازدواج كرد .
نويسنده شهير، عباس محمود عقاد، در كتاب فاطمة الزهراء و الفاطميّون به روايت 25 و 28 سالگي اعتماد كرده است و مي گويد: زن در حجاز و جزيرة العرب سريع رشد مي كند و همچنين زود پير مي شود، لذا بعد از 40 سالگي زمان ازدواج او نيست و قبل از اين سال ها ازدواج مي كند.
از اين مطلب معلوم مي شود روايت 40 سال، كه مي گويد حضرت خديجه قبل از پيامبر دوبار ازدواج كرد، زير سؤال مي رود; زيرا:
اولا : حضرت خديجه يك فرد عادي نبود بلكه داراي شخصيتي اجتماعي بود و ثروتي فراوان داشت.
1. مختصر تاريخ دمشق، ج2، ص275
2. مستدرك حاكم، ج3، ص182
--[86]--
ثانياً : خواستگارهاي زيادي داشت، لذا هنگامي كه با پيامبر(صلي الله عليه وآله)ازدواج كرد، با غضب و بي مهري زنان قريش روبه رو شد كه چرا با يتيم ابوطالب (عبدالله)، ازدواج كرده است؟!
بنابراين، ازدواج شخصيتي معروف مانند خديجه با افراد گمنامي چون عتيق بن عائذ و زراره (ابو هاله) و آوردن فرزنداني براي آنان، نمي تواند قابل قبول باشد; چون همه مورّخان اتفاق نظر دارند كه اشراف و بزرگان قريش از خديجه خواستگاري كرده اند و او امتناع كرده است. چگونه مي شود كه او با مردي از بني تميم ازدواج كند، در حالي كه خواستگاران زيادي در قبيله با عظمت قريش دارد؟!
دانستن اين نكته جالب است كه حضرت خديجه(عليها السلام)خواهري به نام هاله داشته است. او با مردي از بني مخزوم ازدواج كرده و ثمره آن دختري به نام هاله بوده است. سپس همسر مردي از بني تميم شده و پسري به نام هند از او زاده مي شود. آن مرد تميمي زن ديگري نيز داشته كه از او هم داراي دو دختر به نام هاي رقيه و زينب مي شود. بعد از اين كه آن زن و مرد تميمي وفات مي يابند، پسرش هند به قبيله بني تميم مي پيوندند، پس از مدتي هاله خواهر خديجه نيز از دنيا مي رود و آن دو دختر نزد حضرت خديجه مي مانند. عرب ها گمان مي كردند ربيبه حكم دختر را دارد و آن دو (رقيّه و زينب) را به پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) نسبت دادند، در حالي كه آنها
1. الاستغاثه، ج1، ص70
--[87]--
دختران ابوهاله (شوهر خواهر خديجه) بودند و نه دختران خديجه.
با توجه به مطالبي كه آورديم، يادآوري اين نكته مهم و ضروري به نظر مي رسد كه: در مصادر اهل سنت و بعضي از مصادر شيعه كه از مصادر اهل سنت رونويسي كرده اند، عثمان بن عفان را ذوالنورين مي گويند، چون با دو دختر از دختران پيامبر(صلي الله عليه وآله) ازدواج كرده است، ليكن اگر رقيّه و زينب ... دختران ابوهاله باشند، ذوالنورين بودن عثمان ادعّاي گزافي بيش نيست.
* ازدواج مبارك
هنگامي كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) با كاروان تجارتي حضرت خديجه به شام مي رود و ميسره غلام خديجه مطالبي عجيب از كرامات و پاكي آن حضرت به خديجه گزارش مي دهد، زمينه اين ازدواج مبارك كه زير ساخت فعليت يافتن كوثر را به دنبال داشت، فراهم مي گردد.
پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) تنها از حضرت خديجه و ماريه قبطيّه صاحب فرزند شده است. قاسم و عبدالله از حضرت خديجه بودند كه در كودكي از دنيا رفتند.
ابوالقاسم كنيه رسول خدا بر گرفته از نام قاسم، فرزند اوّل حضرت است و عبدالله كه طيّب و طاهر نيز به او گفته مي شد و رقيّه و زينب ـ بنا بر قولي ـ و امّ كلثوم، قبل از بعثت زاده شدند.
1. الصحيح في سيرة النبي(صلي الله عليه وآله) ; الاستغاثه، ج1، صص 68 و 69; مكارم الاخلاق، ص6.
--[88]--
حضرت زهرا(عليها السلام) كه بعد از بعثت به دنيا آمد، آخرين فرزند پيامبر است كه از خديجه(عليها السلام) مي باشد.
از ماريه قبطيّه نيز ابراهيم بن رسول الله در مدينه به دنيا آمد و در همان جا در سنين كودكي از دنيا رفت و آن حضرت را داغدار ساخت.
* نقش حضرت خديجه در اسلام
بي ترديد اين خانم با فضيلت و تقوا، نقش بسيار مهم و اساسي در نشر و گسترش اسلام داشت. در اين مختصر به سه مورد اشاره مي كنيم:
1 ـ ايمان به خداي تعالي و رسالت حضرت محمد(صلي الله عليه وآله) و ثروت بسيار او، نقش اساسي در پيشبرد اهداف مقدس رسول الله ايفا كرد. حضرت خديجه آنچه داشت بي دريغ به پاي رسالت ريخت و در اين راه، مقصود او تنها جلب رضايت پروردگار و رسول خدا(صلي الله عليه وآله)بود. او اولين زن در اسلام است كه به اين آيين گرويد، همان گونه كه داماد گرامي اش علي بن ابي طالب اوّلين مردي بود كه در سن 10 سالگي به پيامبر و رسالت او پيوست وايمان آورد.
پيامبر(صلي الله عليه وآله) پس از وفات خديجه و بعد از هجرت به مدينه، او را فراموش نكرد بلكه هر از چند گاهي كه گوسفند ذبح مي كرد; براي دوستان خديجه سهمي مي فرستاد و همواره به ياد خديجه بود، آن سان كه خديجه مورد حسادت عايشه واقع شد و مطالبي گفت كه پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) غضبناك شد و در شأن و منزلت حضرت خديجه چنين فرمود:
--[89]--
وَاللّهِ لَقَدْ آمَنَتْ بي إِذْ كَفَرَ بِيَ النّاسُ، وَ آوَتْني إِذْ رَفَضَنِيَ النّاسُ، وَ صَدَّقَتْني إِذْ كَذَّبَنِيَ النّاسُ، وَ رَزَقَتْ مِنِّي الْوَلَدَ إِذْ حَرَمْتُموهُ مِنِّي ... إنّي لاَُحِبُّ حَبيبَه
2 ـ حضرت خديجه(عليها السلام) مونس رسول خدا(صلي الله عليه وآله)، در تمامي مشكلات و گرفتاري ها بود. او محرم اسرار و همدمي مهربان، بامعرفت و با عطوفت براي پيامبر(صلي الله عليه وآله) بود. هرگاه اهل مكّه آن حضرت را مورد آزار و اذيت قرار مي دادند، خديجه به او دلداري مي داد و با حسن معاشرت و ملاطفت آن حضرت را از غم هاي مستمر بيرون مي آورد.
همان طور كه پيش از بعثت، آن هنگام كه از قوم و قبيله خود كناره مي گرفت و براي عبادت و بندگي خداي تعالي به عزلت پناه مي برد و غار حِرا جايگاه تنهايي او شده بود و به عبادت مي پرداخت، تنها خديجه(عليها السلام) و گاهي علي(عليه السلام)بودند كه تا نزديكي غار حِرا با او همراه بودند و پس از بعثت جز خديجه و علي بن ابي طالب ياوري ديگر نداشت كه بتواند مقداري از دلتنگي هاي حضرت را بزدايد.
آري، محبّت ها و فداكاري ها براي رسول خدا(صلي الله عليه وآله)، سرانجام نتيجه خود را نشان داد; آن گاه كه خداي تعالي به خديجه سلام رسانيد:
إنَّ جَبْرَئيلَ أَتي رَسُولَ اللّهِ(صلي الله عليه وآله)، فَقال: اِقْرَأْ خَدِيجَةَ السَّلامَ مِنْ رَبِّها، فَقالَ رَسُولُ اللّهِ(صلي الله عليه وآله): يا خَدِيجَةُ، هذا جَبْرَئِيلُ يَقْرَئُكِ السَّلامَ مِنْ رَبِّكِ. فَقالَتْ خَدِيجَةُ: أَللّهُ
1. الإستيعاب، ج4، ص1824
--[90]--
السَّلامُ ، وَ مِنْهُ السَّلامُ وَ عَلي جَبْرَئيلَ السَّلامُ .
3 ـ خديجه مادر فاطمه شد. روشن است كه جز او كسي را لياقت اين مقام نبود. او به حق امتياز و موقعيت والايي كسب كرد; زيرا ذريه والاتبار پيامبر از دامن پاك او پديد آمد و انوار قدسي امامت و ولايت كه شعاع گسترده آن به ابديت پيوست، در وجود دختر معصوم حضرت خديجه; يعني حضرت فاطمه زهرا(عليها السلام)خلاصه شد.
چه زيبا و دل انگيز است آن گاه كه در زيارت يازده امام معصوم چنين مي گوييم:
أَلسَّلامُ عَلَيْكَ يابْنَ فاطِمَةَ وَ خَديجةَ...
خداوند تعالي، فيض عظيم كوثر را به رسول خدا(صلي الله عليه وآله)عنايت نكرد مگر به واسطه حضرت خديجه(عليها السلام) . اگر زنان قريش خديجه را تنها گذاشتند، فاطمه اش همراهش بود تا در رحم با مادرش سخن بگويد و ملال تنهايي را از پيرامون خديجه بزدايد.
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ } إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ * فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ * إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الاَْبْتَرُ{.
¯
1. سيره ابن هشام، ج 2، ص 416.
2. كوثر : 3 ـ 1
--[91]--
|